27/ مرداد/ 90
پنجشنبه صبح به کارهای بانکی بابایی رسیدیم و بعدش رفتیم از پاساژ گلبرگ یک گوشی خریدم. حالا این مادر بی جنبه هی عکس میندازه.... حقوق منو هنوز نریختن واسه همین یکسری از کارهام موند.. نهارتو دادم و بعدش با خاله سمی ( دوست مانی) هماهنگ کردم و رفتیم بوستان پونک.. به سفارش مامان درسا. اما ساعت دو اونجا بودیم و مغازش بسته بود. هی گفتن میاد و میاد تا اینکه ساعت 6 شد و همه مغازه ها باز کردن و ازین آقا خبری نشد. ما هم با زبون روزه و شیطنتهای جنابعالی، دیگه کلافه شدیم و تصمیم گرفتیم برگردیم. واسه اینکه صبر کردنمون بی فایده نشه تا اون موقع موندیم... خلاصه حیف وقت با ارزشمون (مخصوصا خانم دکتر سمی) و پول 4 ساعت پا...